معنی اسید فولیک
داروها
کمبود اسید فولیک , درمان کم خونی
حل جدول
مصرفش برای بانوان باردار توصیه میشود
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
اسید. [اَ] (اِخ) ابن ابی اسید الساعدی الانصاری. تابعی است. (تاج العروس).
اسید. [اُ س َ] (اِخ) ابن خدیج. صحابی است.
اسید. [اُ س َ] (اِخ) ابن یربوع خزرجی ساعدی. صحابی و ابن عم ابن ابی اسید ساعدی است و در یمامه کشته شد. (تاج العروس).
اسید. [اَ] (اِخ) ابن صفوان. صحابی است. (تاج العروس).
اسید. [اَ] (اِخ) ابن ساعده الانصاری. صحابی است. (تاج العروس).
اسید. [اَ] (اِخ) ابن عمروبن محصن. صحابی است. (تاج العروس).
اسید.[اُ س َی ْ ی ِ] (ع ص مصغر) تصغیر اسود. بزرگوارک.
اسید. [اَ] (اِخ) ابن المشمس بن معاویه السعدی. تابعی است. (تاج العروس).
اسید. [اُ س َ / اَ] (اِخ) ابن سعیه القرظی. صحابی است. (تاج العروس).
اسید. [اَ] (اِخ) ابن جاریهبن اسید الثقفی صحابی. (تاج العروس). حلیف بنی زهره که رسول (ص) او را صد شتر داد. (امتاع الاسماع ج 1 ص 424).
اسید. [اُ س َی ْ ی ِ] (ع اِ) عَلَمی است از اعلام مردان.
فرهنگ فارسی هوشیار
بمعنی ترش در اصطلاح شیمی حاصل ترکیب جسم مفردی رابا ئیدروژن اسید نامند، و این مرکب دارای طعمی گزنده واغلب ترش داردو رنگ کبود تورنسل راسرخ میکندو اسیدهای متعارفی عبارتند ازاسید استیک، اسید ازتیک، اسید سولفوریک و اسید کلرید ریک
معادل ابجد
221